امیرعباسامیرعباس، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

بهونه زیبای زندگی

تولد دایی حسین

 دایی حسین شب تولدش یه مهمونی کوچیک گرفت فقط خودمون بودیم من، بابا تو و آبجی حدیث و دایی حسن زن دایی منیر و امیر علی و مامانی و بابایی  زن دایی سمانه خیلی زحمت کشیده بود دستش درد نکنه واقعا با بچه کوچیک مهمونی دادن خیلی سخته بهمون خیلی خوش گذشت در آخر سر هم چون تولد آجی چند روز بعد از تولد دایی بود یهویی همه بهش هدیه دادند کلی سوپراز شد اینم عکسهای اون شب       ...
28 آبان 1394

تولد بابا

پسر قشنگم ببخشید که دیر به دیر میام انقدر که کار دارم نمیرسم به وبلاگت سر بزنم.  2 آبان تولد بابا محسن بود از یک هفته قبل با آجی هماهنگ می کردیم که چی کار کنیم که بابا رو سوپرایز کنیم از شانس تولد بابا چه روز بدی افتاده بود دقیقا روز عاشورا، محرم شروع شد و رفتن به هیئت ها و دسته ها باعث شد تا هم من هم  آجی تولد بابا رو یادمون بره وقتی بابا شب تولدش به ما یاداوری کرد که تولدشه هردومون مثل یخ وارفتیم آجی که از شدت ناراحتی گریه اش گرفت منم که هنگ کرده بودم هر طوری بود بابا رو قانع کردیم که به خاطر هئت ها دسته ها یادمون رفته اونم ما رو بخشید منم به جبران اینکه تولد بابا یادم رفته بعد هفت امام 15 آبان همه عمه ها عمو مهدی مامانی و باباجی...
24 آبان 1394

اولین دربی

پسر عزیزم این اولین دربی بود که حضور داشتی بابا رفت رنگ خرید صورتهامونو رنگ کردیم خیلی باحال بود ...
8 آبان 1394
1